شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

اینجوریم نمی مونه

خیلی جالب و‌‌ شگفت انگیزه رفتارات

روز تولدم، عامدانه، نگام می کنی

و می بینی بغل دستیت داره بهم تبریک می گه و من تشکر می کنم

اما تو

حتی از روی کنجکاوی همیشگیت، واژه ای به زبون نمیاری

اونجا که دیگه اون قلچماق دیلاق نبود که ازش بترسی

اشکالی نداره

اینجوریم نمی مونه...

خودِ معشوقت

امروز بعد از مدتها، دیدمت و چند دقیقه ای هم صحبت کردیم در حضور دیگران

نمی دونم چرا باز دلم هری ریخت

یاد همه ی اون روزای خوب و گرم افتادم

روزایی که تو شیدای معشوق من بودی

روزایی که فقط به عشق تو نفس می کشیدم

تنها یادگارت که چت های توی تلگرام بود و آخریناش مال سال ۹۶ رو خوندم و لبریز از تو شدم

دلم ، پروانه ای شده

چقدر دلم واسه خود عاشقم تنگ شده

شیدا

کاش هنوز خودت بودی!

تولدت مبارک

می دونم امروز تولدته

بر خلاف سالهای پیش که از چند روز قبلش توی تب و تاب این بودم که واست کادو بگیرم، بهت تبریک بگم، واست آرزوهای خوب کنم...

از تو‌ چه پنهون دیشب هم خوابتو دیدم

البته ده روز پیش هم دم در اتاقت،موقعی که شیرینی تعارف کردی، از قصد بهت گفتم تولدت که ده روز دیگه است! خواستم بفهمی که یادمه و همیشه هم یادم می مونه

اما عامدانه بهت تبریک نمی گم

بفهمی که چقدر دردناکه نادیده گرفته شدن

اما اینجا بهت می گم

تولدت مبارک شیدا!

بدنامی

چرا نمی فهمی برایم تمام شدی؟!

وقتی که ۴۹ روز است، زیر یک سقف نفس می کشیم 

و من 

حتی رغبتی ندارم به سلام و علیک با تو 

مشخص است، همه چیز 

آنقدر رقت انگیز شده ای، شیدا 

که هیچ آرزوی خوبی برایت ندارم ...

دعا می کنم 

با آن دیلاق قلچماق، که تمام هستی ات شده

چنان تحقیر  شوی  

که کاسه ی گدایی آبرو در دست بگیری 

که خودت هم متصور نباشی !

وچونان کنیزکان تیپاخورده

 خسته دل و نالان

دنبالم بدوی ...

مطمئنم که این صحنه را می بینم....

ارزان فروشی

هرگز فکرش را هم نمی کردم 

بیست و ششم آبانی بیاید 

و یادم نباشد که چه روزیست!

 هرگز  در مخیله ام نمی گنجید

 که آنقدر از تو دور باشم 

حال 

مرده ریگی مانده از آن همه شیدایی و شور 

تو 

خودت خواستی که هرگز عشقی ناب را تجربه نکنی 

خودت تصمیم گرفتی 

به کسی که خدای گونه تو را می پرستیده ، پشت کنی

و  چقدر زار و زبونی که اینچنین  تن به سرگرمی حقیر داده ای

 دیگر عاشقت نیستم !

دلم برایت می سوزد شیدا !

که این چنین ارزان خودت را فروختی...