شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

دلتنگی تو


از من خبر بگیر!

کارى ندارد

کافی ست شبها

دلت ، کمی  برایم تنگ شود، شیدای اهورایی من!

و بى اختیار

به نقطه اى خیره شوى

-مثل آن شبی که گفتی خیره به نور زرد کم جان پذیرایی شده بودی-

و به این فکر کنى

که چقدر بى خبرى از من..!


احتیاج


از خواب که می پری

جوری تشنه ای  

 که دریا هم سیرابت نمی کند!

دقت کرده ای 

چطور به دنبال آبی؟

همان قدر

به تو محتاجم، شیدا !

دیوانه تر


شباهنگام

وقتی هجوم خلا وجودت

جسمم را در هم می پیچد ، شیدا!

من به خودم سیگار تعارف می کنم

بعد

به جای تو اخم می کنم

و به جای خودم شرم !

سپس

جای تو لبخند می زنم 

و جای خودم عاشقت می شوم!

نیستی...

و من اینطور ساده دیوانه تر می شوم !



صدای تو

"دارم رانندگی می کنم، نمی تونم حرف بزنم"

از ساعت شش عصر تا همین حالا

بارها و بارها این واژه ها را که فقط سه ثانیه طول می کشد

شنیده ام

آنقدر محو صدایت هستم ، که نمی فهمم چه می گویی

این صدای توست ، شیدا!

آسمانی ترین حنجره ی زمینی

موسیقی که فقط از هارمونی وجود تو سرچشمه می گیرد

آرامش صدایت را هیچ مسکنی ندارد

همه ی داروخانه های شهر 

در حسرت نداشتن چنین مسکنی به تو حسادت می کنند

و من

محو در این پژواک آسمانی 

مسحور مانده ام ....

ثانیه شماری


از تــــو چه پنهان ،

 آنقدر خواستنی هستی

و آنقدر عاشقت هستم

که همیشه

از شوق بوسیدنت،

                 در آغوش کشیدنت

                                     و لمس هرم تنت

 شروع می کنم

به کشتن تــک تــک ثانیه ها؛

                                   فقط

                                  برای رسیدن  به ((تو))...