شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

مخمل چشمانت

انقلاب می کنم

علیه کودتای مخملی چشمانت

نمی دانم چرا

نمی شود که نمی شود

من که تو را در دموکراسی محض ، مبتلا شده ام

و اینگونه

ژرف و بی همتا ، تو را بلدم

این بار

تو بیا و مرا بلد شو

باید مثل همیشه ، به خیال تو تن بدهم

و تو را

در همه ی لحظاتم قدم بزنم

شیدا!

تاکنون اینقدر صبور و سنگین

دیده بودی مرا؟