شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

ششصد و هفتاد و هفت روز

حالم بهم می خورد از این وضعیتی که برایم ساخته ای

آری! تو!

تو تمام این بی تفاوتی و تنفر را قطره قطره

در جانم ریختی

و اینگونه

از من موجودی ساختی ، بی هویت!

مگر به تو نگفته بودم، عشق تو، تمام هویت من است؟!

مگر ننوشته بودم ، که من با عشق تو شناخته می شوم ، شیدا!

این حجم از بی تفاوتی و ستم

و این همه بی معرفتی و نمک نشناسی را هیچگاه تجربه نکرده بودم!

عاشقت ، نه

صمیمی ترین دوستت ، نه

رفیقت ، نه

همکارت که بوده ام

دوازده سااااال 

هر روز ، هر روز ، هر روز

دیدی و شنیدی مرا

و حال

ششصد و هفتاد و هفت روز بی منی!!!

متاسفم شیدا!

برای خودم متاسفم

که با عشقی ناب و کودکانه

به هر دری زدم ، تا ببینی ام

تا بفهمی که هنوز به دنبالتم

چشمانت را بستی و گوش هایت را گرفتی

فقط

امیدوارم

زمانی برسد

که هییییچ کس و هییییچ چیز

جای خالی مرا برایت پر نکند

و

محتاج شنیدن یه کلمه از من باشی....شیدا!