ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 |
حالم بهم می خورد از این وضعیتی که برایم ساخته ای
آری! تو!
تو تمام این بی تفاوتی و تنفر را قطره قطره
در جانم ریختی
و اینگونه
از من موجودی ساختی ، بی هویت!
مگر به تو نگفته بودم، عشق تو، تمام هویت من است؟!
مگر ننوشته بودم ، که من با عشق تو شناخته می شوم ، شیدا!
این حجم از بی تفاوتی و ستم
و این همه بی معرفتی و نمک نشناسی را هیچگاه تجربه نکرده بودم!
عاشقت ، نه
صمیمی ترین دوستت ، نه
رفیقت ، نه
همکارت که بوده ام
دوازده سااااال
هر روز ، هر روز ، هر روز
دیدی و شنیدی مرا
و حال
ششصد و هفتاد و هفت روز بی منی!!!
متاسفم شیدا!
برای خودم متاسفم
که با عشقی ناب و کودکانه
به هر دری زدم ، تا ببینی ام
تا بفهمی که هنوز به دنبالتم
چشمانت را بستی و گوش هایت را گرفتی
فقط
امیدوارم
زمانی برسد
که هییییچ کس و هییییچ چیز
جای خالی مرا برایت پر نکند
و
محتاج شنیدن یه کلمه از من باشی....شیدا!