ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 |
اشک ها
حرف های ناگفته ی من هستند
که هر شب
روی کاغذ گونه هایم
می نویسم و پاک می کنم؛
مثل امروز عصر
که شانه به شانه ی تو
پله ها را می پیمودم
و عطش دستهایم برای گشوده شدن
و در آغوش گرفتنت
بیش از پاهایم بود، برای همگامی
با قدم های آرام و پروانه ایت؛شیدای آسمانی ام!
این عطش را هم ، مچاله کردم
وقتی انگشتت را به نشانه ی پایان لحظات بودن کنارت
بر ساعت بی جان دیوار فشردی...
تو
هرگز نخواهی فهمید
که چقدر(( دوستت دارم ))ها را
مچاله کرده ام...!