شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

نیاز و ناز


نمی دانم چگونه دوستت دارم 

چگونه می خواهمت 

اصلا

چگونه خواستنی شدی

خواستنی ترین 

نفس من ، شیدای من!

راستش را بخواهی

نیازمندم

 به دستهایت که قفل شود تو دستم،

به آغوش و گرمیِ تنت،

 به یک" مراقب خودت باش" از زبان تو،

به صبح بخیر شنیدن از تو

 و بخیر شدن کل روزم،

به قدم زدن با تو در خیابان پر از برگ پائیزی

و رفع دلتنگی هایم،

 به نوشیدن یک قهوه تلخ

 که با شیرینی نگاهت شیرین شود،

 به خنده های از ته دل کنارت،

توی این روزها که هوا ، به شدت سرد شده است،

بدجوری نیازمندم به حضورت و گرم شدن روزهایم...

این همه نیازِ من و نازِ تو ،

آمیزه ای عجیب می سازد

که هر لحظه عاشق ترم می کند ، شیدا!

اصلا همه ی اینها برای این است که به تو بگویم...

نه!!!

بگذار فریاد بزنم!

شیدااااااااا!

عاشقت هستم...



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.