شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من


دوستت دارم هایمان را به موقع به زبان بیاوریم،شیدا!

گاهی‌ 

از روی بی حوصلگی

یا از فرطِ غرور نمی گوییم

 که چقدر دوست داریم،

زورمان می آید 

حتی 

بگوییم

 فلانی! من می بینمت هااا!!!

نمی گوییم

 که آهای فلانی جان !

من گاهی وقتها پروفایلت را چک می کنم

وبلاگت را می بینم

عکسهایت را تماشا می کنم!

نمی گوییم که چقدر به بودنش 

و حرف هایش نیاز داریم، 

 و وقتی که نیست کلی نگرانی به سراغمان می آید

 که حالش خوب است؟

مراقب خودش هست؟

دوستت دارم هایمان را به موقع به زبان بیاوریم.

آنقدر دیر نکنیم

 که دیگر با شنیدنش هم آرام نگیریم.

از یاد رفتن


شاید 

همان آلزایمر همیشگی باشد،شیدا!

نمی دانم 

چرا

همیشه یادم می رود

فراموشت کنم ....

هزار خاطره


هزار خاطره هم 

هیزم بشود

گرم نخواهم شد...

تو

مثل برف

روی تمامی لحظه هایم نشسته ای ، شیدا!

آب هم نمی شوی!

بلد بودن


دلم می‌خواست
 کسی باشد
که مرا بلد باشد! 
بلد بودن مهم‌تر است  از عاشق بودن
و یا حتی
 دوست داشتن ...
کسی که تو را بلد باشد
با تمامی پستی و  بلندی‌هایت کنار می‌آید
می‌داند
 کی سکوت کند،
کی دزدکی نگاهت کند 
کی سرت داد بزند
و کی در اوج عصبانیت
محکم در آغوشت بگیرد!
شیدا!
کاش تو 
آن  کسی بودی
که مرا بلد بود…

انجماد

ذهنم درگیر سوالی ابدی است

چرا عشقم دیوانه ات نمی کند ، شیدا!؟

چرا سعی می کنی نشان دهی ، بی تفاوتی؟

باور کن

چشمانت 

چیز دیگری می گوید

و فرم نفس کشیدنت ، نیز

اما

زبانت

یا کلمه ای نمی گوید

یا اگر می گوید ، از عشق نیست

به هر حال ...

اصلا باشد ،  قبول!!

تو راست می گویی!!

عشق و این حرفها بماند

 برای باقی آدم ها!

فکر کن از ما گذشته است!!!!

اما "من"

عااااااشق

"تو" هستم!

می فهمی؟!

همانطور که

آذر ماه

 یادش رفته که پاییز است!

نمی بارد ، 

و در حال انجماد است...!!

به گمانم 

کسی به طرز فجیعی

عشقش را باور نکرده...!

که اینگونه ماتش برده است...!!