دوستت دارم هایمان را به موقع به زبان بیاوریم،شیدا!
گاهی
از روی بی حوصلگی
یا از فرطِ غرور نمی گوییم
که چقدر دوست داریم،
زورمان می آید
حتی
بگوییم
فلانی! من می بینمت هااا!!!
نمی گوییم
که آهای فلانی جان !
من گاهی وقتها پروفایلت را چک می کنم
وبلاگت را می بینم
عکسهایت را تماشا می کنم!
نمی گوییم که چقدر به بودنش
و حرف هایش نیاز داریم،
و وقتی که نیست کلی نگرانی به سراغمان می آید
که حالش خوب است؟
مراقب خودش هست؟
دوستت دارم هایمان را به موقع به زبان بیاوریم.
آنقدر دیر نکنیم
که دیگر با شنیدنش هم آرام نگیریم.
هزار خاطره هم
هیزم بشود
گرم نخواهم شد...
تو
مثل برف
روی تمامی لحظه هایم نشسته ای ، شیدا!
آب هم نمی شوی!
ذهنم درگیر سوالی ابدی است
چرا عشقم دیوانه ات نمی کند ، شیدا!؟
چرا سعی می کنی نشان دهی ، بی تفاوتی؟
باور کن
چشمانت
چیز دیگری می گوید
و فرم نفس کشیدنت ، نیز
اما
زبانت
یا کلمه ای نمی گوید
یا اگر می گوید ، از عشق نیست
به هر حال ...
اصلا باشد ، قبول!!
تو راست می گویی!!
عشق و این حرفها بماند
برای باقی آدم ها!
فکر کن از ما گذشته است!!!!
اما "من"
عااااااشق
"تو" هستم!
می فهمی؟!
همانطور که
آذر ماه
یادش رفته که پاییز است!
نمی بارد ،
و در حال انجماد است...!!
به گمانم
کسی به طرز فجیعی
عشقش را باور نکرده...!
که اینگونه ماتش برده است...!!