شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

شیدایی ها

شیدایی های گاه و بی گاه من

نوشتن


به تو حتی 

اگر فکر هم نکنم

 هرچه می نویسم 

                   از توست

آخر ، 

تو در ناخودآگاه من نشسته ای

که اینچنین نا خودآگاه

                          از تو  می نویسم...

درد دل

شیدای من

دیروز بهم گفتی که بهم فکر کردی و از اون لحظاتی که اندکی بهم نزدیک شده بودی ، خوشت نیومده. خب بهت حق می دم.

شیدا جانم!

هر آدمی تو شرایط متفاوت ، واکنشهای متفاوت از خودش نشون می ده و این به مقتضای زمان و مکان تغییر می کنه.متاسفانه اون لحظات اندکی رو که گفتی ، خودت می دونی توو چه شرایطی بود و واقعا بر اون مبنا نمی شه قضاوت کرد.

به هر حال حرفت واسم محترمه و خودتم می دونی من هرگز بهش فکرم نکردم.

دیروز عصرم که سر جریان عقل داشتن یا نداشتن سیفون کشیدی سرم و ازت عذرخواهی کردم ، هرچند که واست سوتفاهم شده بود.

امروزم که همش توو تریپ بودی. راستی آدرس وبلاگمم عوض کردم که یهو خدای نکرده ، نوشته هامو نبینی.

تو حتی خودتو گول می زنی و نمی خوای احساساتمو ببینی.اوکی

اصراری نیس که ببینی. نمی گم و نشونت نمی دم.آدرس رو هم که عوض کردم ، خیالم راحت شد.

شیدای  افسانه ای من

شاد باشی همیشه

تکه قلبم

من

آمدم که بمانم

اما

تو مرا نخواستی

یا بهتر بگویم ، اکنون نمی خواهی

نمی دانم  شاید روزی

 بی صدا

در تاریکی مطلق

تکه های قلبم را جمع کنم

و آرام و بی صدا بروم

شاید

بعد از رفتنم به دنبالم بدوی

کاش در آن لحظه 

دویدنت بخاطر خواستن من باشد

نه پس  دادن تکه ای جا مانده از قلبم....

دوست داشتنت


همیشه ترسیده ام

از اینکه چشم باز کنم و

 تو نباشی

در افکارم،

مخفی ات می کنم

اسمت را هیچ کجا بر زبان نمی آورم

تا کسی به دوست داشتنت

حسادت نکند

می بینی!

ترس هایم هم کودکانه است

اما دوست داشتنت

دل بزرگی می خواهد

که من دارم

و این کودکانه ترین اعتراف دنیاست.

 

کاش جای من بودی، شیدای من


کاش ﺗﻮ ﺑﻪ ﺟﺎی  ﻣﻦ ﺑﻮدی

ﺗﺎ ﻣﯽ ﻓهمیدی ﮐﻪ دوست داشتنت

و عاشقانه پرستیدنت

ﭼﻪ ﮐﺎﺭ لذتبخش

 ﺳﺨﺖ 

و جانکاهیست!

کاش ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺎی تو بودم

ﺗﺎ ﻃﻌﻢ ﺍﯾﻦ همه  دوست داشتن راﻣﯽ ﭼﺸﯿﺪم...