-
نفس
پنجشنبه 7 مرداد 1395 14:35
تو شبیهِ دیگران نیستی! دیگران حرف می زنند... راه می روند... نفس می کشند... تو نه حرف می زنی نه راه می روی و نه می گذاری نفس بکشم!
-
توانستی؟ توانستم؟
پنجشنبه 7 مرداد 1395 14:34
خواستن همیشه توانستن نیست من تو را می خواستم، توانستم؟ لب داشتم بوسه خواستم، توانستم؟ دست داشتم، آغوش توانستم؟ گاهی خواستن توان ندارد زورش به رفتن، نبودن، نیست شدن نمی رسد که نمی رسد! من ساده می گویم اگر چشم هایت مرا می پسندید کارهای عجیب می کرد دیوانگی های عجیب و غریب چیز زیادی نمی خواستم فقط سری که شب ها روی سینه ات...
-
عذر تقصیر
پنجشنبه 7 مرداد 1395 14:33
شیدای من خیلی وقته دلنوشته هامو توی تلگرام می نویسم. بعضی هاشم واست خوندم. اما واسه اینکه بمونه واسه همیشه، یکی یکی اینجا می ذارمشون. شیدا دارم دیوونه می شم. دیروزم ندیدمت و تا یکشنبه هم نخواهم دید. امیدوارم زودتر تموم شه این چند روز ، زیبای من.
-
شیدای منی تو نازنینم
شنبه 14 شهریور 1394 20:01
خواب بودی حیفم آمد با لبت بازی کنم پیش خود گفتم کمی تمرین خودسازی کنم پیش خود گفتم نمیخواهم در آغوشت کشم یا نمیخواهم دگر از لعل شیرینت چشم عهد کردم اندکی از خود نگهبانی کنم شوق لمس روی تو درسینه زندانی کنم عهدکردم نازنینم گرچه با چشم ترم لذت بوییدنت را از سرم بیرون برم *تا که گفتم چشم تو از سر برون خواهم نمود یک کلام...
-
برای دلدار دل نازکم، شیدا
سهشنبه 10 شهریور 1394 22:51
دِلْ به دِلَْبر دادم و ،دلدار ،دلْ را ، دلْ ندید دلْ به دلبر دلْ سپرد ،دلدار ،پا از دلْ کشید دلْ به دنبال دِلَشْ ،دلْ دلْ کنان ، دلْخونِ دل ْ دلْ ز دلبر خواستم ، دلبر ،دلْ از این دلْ برید دلْ شکست و ، تیره روزی شد ، نصیب دلْ ، دِلا دلْ در آتش سوخت ،دلبر ، بی محابا شد ، پرید حالْ ، دِلْ ماند و ، غم دِلْدار و ، اینْ...
-
برای شیدای نازنینم
جمعه 23 مرداد 1394 02:01
این برگهای زرد به خاطر پاییز نیست که از شاخه میافتند قرار است تو از این کوچه بگذری و آنها پیشی میگیرند از یکدیگر برای فرش کردن مسیرت.. گنجشکها از روی عادت نمیخوانند، سرودی دستهجمعی را تمرین میکنند برای خوشآمد گفتن به تو.. باران برای تو میبارد و رنگینکمان – ایستاده بر پنجهی پاهایش – سرک کشیده از پسِ کوه تا...
-
برای شیدای نازنینم
یکشنبه 18 مرداد 1394 19:56
با من برقص حال و هوایت عوض شود طوری که عاشقانه فضایت عوض شود اسم مرا بگو، که به معنای تازه ای است هر دفعه ای که لحن صدایت عوض شود حالا که عشق پنجره را باز کرده است طوری نفس بکش ریه هایت عوض شود کی گفته لازم است خودت را عوض کنی بگذار سرنوشت به جایت عوض شود با یک بهار در چمدان می روی سفر تا رنگ و روی جاده برایت عوض شود؟...
-
نه راهست این....
دوشنبه 18 خرداد 1394 01:22
عزیزکم نازنینم نمی دونم چرا هر از گاهی اینجوری می شی تو که می دونی دیوونتم ، می دونی نفسمی ، همه چیز می ، چرا با من اینجوری می کنی??!!! شیدای من!!! عااااشقانه می پرستمت تو آن بلندترین هرمی که فرعون تخیل می تواند ساخت و من آن کوچکترین مور که بلندای تو را در چشم نمی تواند داشت....
-
طعم لبانت
سهشنبه 9 دی 1393 15:13
اینو دیروز ظهر جلوی رو خودت نوشتم. یهویی اومد . چشم هایت را دوست تر می دارم از شبی که بر آن گام می نهم آنک که سرت گیج جرعه ی پیشین است یا پسین این آخرین نگاه را دریاب که حرام بازیچه ای نکنی که نیارزد به آسمان خدایان..... چشم هایت شعله ای است فراسوی ثانیه ها و لبخندت که به آسمانم می برد و طعم جاودانه لبانت که بهشت را...
-
نمی فهمم
شنبه 15 آذر 1393 23:34
واقعا دیگه نمی فهمم. اون از روز تولدت که نیومدی و روز قبلش ، غرورم و قلبمو با هم شکوند. این از این 19 روز که با عذاب می گذرونم. چرا شیدا؟ چرا؟ به اتهام کدامین گناه نکرده این طور عذابم می دی و می شکونی. مگه من بجز عشق چی داشتم واست؟ چرا هر روز یه بهونه ی تازه ساز می کنی و می جزونیم؟ من فقط دعا می کنم صمیمانه دعا می کنم...
-
دلم شکست
دوشنبه 26 آبان 1393 23:38
دیروز دلم شکست خورد شد و فرو ریخت قبلا بهت گفته بودم یه مرد غرورشو می شکونه که دلش نشکنه ، اما وای به روزی که هم غرورش بشکنه و هم دلش! دیروز کادویی رو که با عشق واست خریده بودم پسم دادی! پس دادی بهم! دنیا رو سرم خراب شد! هنوز تو شوکم! هنوز باورم نمی شه ویرانم کردی شیدا! ویرانم کردی ویرانه ای شدم هزاران...
-
کجایی آخه؟
جمعه 23 آبان 1393 00:37
شیدا؟ امروز خیلی منتظرت بودم بارها بهت گفتم که منتظر تماستم. اما تو یه زنگ خشک و خالیم بهم نزدی. آخه من چی کارت کنم؟ دیوووووووونه!تو می دوونی عاشقتم باز می جزونی منو می دوونی روانیتم باز بی محلی می کنی بهم چطور بهت بفهمونم که عاشقتم ؟ هان؟ می شه بهم بگی چی کار کنم؟
-
دلم می خوادت دیووووووووووووووووووونه
پنجشنبه 17 مهر 1393 02:20
عشقم! نفسم! خوبی گلم؟ یه روز ندیدمت. دیروز خیلی حالم بد بود. اومدی ازم پرسیدی و من حرفی نزدم و موقع رفتنت اومدی با یه لبخند خداحافظی کردی و رفتی. چقدر دلم می خواست بپرم و بغلت کنم. چقدر دلم آغوشتو می خواد. یه آغوش بی دغدغه تو رو خدا آغوشتو از من دریغ نکن شیدا! می دونی دیوونه اتم . می دونی عااشقتم . دردمو بیشتر نکن...
-
دلتنگتم
شنبه 1 شهریور 1393 18:18
شیدای من خیلی وقته واست ننوشتم. خیلی دلتنگتم. الانم 3 روزه ندیدمت. نمی دونم چرا امروز نیومدی. دیوونه ! مگه نمی دونی من جمعه رو با هزار جون کندن به شنبه می رسونم که ببینمت. از هفته ی پیش که بهم گفتی خیلی بهم خوش می گذره شب و روزم ، خواب و خوراکم ، همه چیم شده تو! می فهمی! تو که این همه شیدایی منو می بینی! تو که این همه...
-
شیدای منی تو
دوشنبه 23 تیر 1393 11:56
عشق منی شیدای من! الان جلوی من نشستی و داری شعری که پرینت گرفتم می خونی کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
-
تا فردا
دوشنبه 16 تیر 1393 01:49
شیدای زیبای من! دقیقا 5 روزه ندیدمت و دیگه دارم می میرم واست و خوشحالم که حدودا 6 ساعت دیگه می بینمت چقدررررررررررررر دلتنگتم و چقدر می خوامت کاش الان پیشم بودی تو بغلم بین بازوهای محکم من سرتو می ذاشتی و می خوابیدی عااااااااااشقتم شیدااااااااااااااااااااااااااا
-
دلتنگتم
جمعه 13 تیر 1393 02:29
الان 2 روزه که ندیدمت چهارشنبه هم که مرخصی اجباری بودم و نیومدم. باور کن دارم می میرم واسه یه لحظه دیدنت. می دونم که الان که ساعت 2:27 بامداد جمعه است توی خواب نازی و مطمئنم که تو خواب زیباتر از همیشه می شی کاش می شد یه روز صب که چش وا می کنم تو کنارم باشی و پیشونیتو ببوسم یهو اون چشای نازتو واکنی و بهم لبخند بزنی و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 تیر 1393 01:15
شیدا ی من! امروز ندیدمت. آخه مرخصی بودم و کار داشتم و نرسیدم بیام ببینمت. یه حسی بهم می گفت تو هم دوس نداری ببینیم. اما باورکن خیلی بهم سخت گذشت. همش فکر و ذهنم پیشت بود. یادته دیروز بهت گفتم واسم دعا کن تو برگشتی گفتی اگه به دعا بود واسه خودم می کردم! نمی دونم چرا بعضی وقتا اینجوری می شی و می ری تو خودت. لا اقل بهم...
-
چراااااا؟؟؟؟!!!
یکشنبه 1 تیر 1393 01:22
عزیز دلم نمی دونم چرا امروز اینقدر خسته و داغون بودی. چند بارم ازت پرسیدم اما گفتی مربوط به خودمه. هرچی که هست فقط واست دعا می کنم به زودی برطرف بشه. پنجشنبه ایه که با هم تنها بودیم ، خیلی خودمو کنترل کردم که نپرم تو بغلت ، که سفت فشارت بدم تو آغوشم. شیدا ! خب چی کار کنم اینا حسامه ، اینجا که می تونم بگم من...
-
یه آخر هفته ی دیگه
چهارشنبه 28 خرداد 1393 14:44
همیشه تو زندگیم عصرای چهارشنبه رو خیلی دوس داشتم. اما تو چند سال اخیر دیگه خیلی دوسش ندارم واسه اینکه 2 روز بعدش نمی تونم ببینمت. شیدای زیبای من! الان داری وسایلتو جمع می کنی که بری و چقدر چشاتو دوس دارم وقتی برق می زنه. اومدی دم در اتاقم که خدا حافظی کنی اما انگاری تو هم مثه منی. یه مغناطیسی ، یه جاذبه ای نمی ذاره که...
-
یه شب دیگه
چهارشنبه 28 خرداد 1393 01:35
بازم یه شب دیگه داره تموم می شه. به امید اینکه فردا ببینمت . شیدای زیبای من! دارم به عکست تو وایبر نگاه می کنم و باهات حرف می زنم. می بوسمت و بوت می کنم. تو زیباترین موجودی هستی که خدا آفریده و شایسته ی بهترین ها و زیبا ترینها. عاشقانه ستایشت می کنم زیبا ترینم. الان که ساعت 1:34 است با یاد و نام تو می رم. شبت بخیر...
-
خوشحالم
سهشنبه 27 خرداد 1393 15:54
واااااااااااااااای شیدا! چقدر خوشحالم. از شوق تو پوست خودم نمی گنجم. تا حال اومدی و نیشستی روبروم. بهم گفتی تو هم منو دوس داری. بهم گفتی اگه قید و بند نداشتی من تو هر شرایطی بودم حتی اگه 5 تا بچه هم داشتم حتی اگه تحصیلکرده هم نبودم ، ولم نمی کردی. این حرفت بهم جون دوباره داد. فهمیدم که تو هم بهم فکر می کنی. فهمیدم که...
-
سلاااااااااااااااااام
سهشنبه 27 خرداد 1393 10:53
سلام زیبای من! چقدر امروز زیباتر شدی شیدا! هر روزی که می گذره زیباتر و جذاب تر می شی. و چقدر واسم سخته که نیگات کنم و دلم واست پر بکشه و خانوم مهندس صدات کنم و بهت بگم شما. البته فک کنم خودتم می فهمی که دارم ادا در می آرم ولی خب کاریش نمی شه کرد. بهت قول دادم که دیگه حرفی از دوست داشتن و عاشق بودن نزنم. خب نمی زنم....
-
زیبا ترینم
سهشنبه 27 خرداد 1393 02:03
شیدا ی زیبا ی من! الان ساعت 2:02 بامداده و من هم چنان در یاد نام تو و مسحورزیبایی تو موندم. یادت باشه همیشه عطر یاد نفست با من هست تا همیشه ی زندگی شبت بخیر زیبا ترینم
-
گر تو جانان منی
دوشنبه 26 خرداد 1393 15:40
تا حال اومدی و باهات حرف زدم. بهت گفتم که دیگه از عشقم بهت هیچی نمی گم. تا آخر عمرم هیچ حرفی از عشقم بهت نمی زنم. امیدوارم که حسامو درک کنی. امیدوارم که بفهمی تو این سن و سال عاشق شدن یعنی چی. کاش یکم دوسم داشتی. کاش یه ذره مثه من ، منو دوس داشتی و عاشقم بودی. شیدا! فک می کنم خیلی حس قشنگی باشه وقتی بدونی یکی دیوونه...
-
لحظه های استخوانسوز
دوشنبه 26 خرداد 1393 11:51
تا حالا اومدی تو اتاقمون. زیر چشی نیگام کردی و یه لبخند زدی و رفتی. نمی فهمم شیدا! واقعا نمی فهمم تو رو خدا منو تو این برزخ (( بی تویی)) نذار در لحظه های سنگین استخوانسوز بی فرجام دل تنهایی من به یاد ((تو)) سبز می شود و امتداد بی افق یاس در برابر وجود دریایی ((تو)) پایانی بر خویش بر می گزیند ((تو)) سبزی سبز ، سبز ، سبز
-
درد!!!!!!!!!!!!!!!!
دوشنبه 26 خرداد 1393 11:47
مرا می بینی و در ، دم زیادت می کنی دردم تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم به سامانم نمی پرسی ، نمی دانم چه سر داری به درمانم نمی کوشی ، نمی دانی مگر دردم؟!!! ندارم دستت از دامن، مگر در گور و آن دم هم چو بر خاکم روان گردی ، بگیرد دامنت گردم..... تو رو خدا اینا رو بفهم شیدا.......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 خرداد 1393 11:42
دیروز وقتی گفتی که نمی خوای دیگه باهام حرف بزنی ، دنیا رو سرم خراب شد. واسه همینم همه ی پستای قبلی مو پاک کردم. نمی دونم چرا ولی واقعا نمی تونستم خودم بخونمشون. شیدا! اومدم بهت گفتم. بهت گفتم نفس کشیدنو ازم بگیر اما خودتو ازم نه! واقعا داغونم. نمی دونم چه طوری باید ادامه بدم. دیوونه بفهم که دیوونتم.